محل تبلیغات شما

ورژن غیر رسمیه پاییز بالاخره رو نمایی شد و رسما زیر پتوی مام بزرگی با طرح پلنگ و ببر باید خوابید تا از یخ زدگی جلو گیری کرد!ولی خب،من دوست! حالا فقط باید دقیقا ده روز صبر کنم تا تقویم از نسخه ی رسمیه پاییز پرده برداری کنه و فصل ژانگولر بازی های عاشقانه (البته برا ما سینگل ها متفاوت تر!@_@) شروع شه! 

اینقدر ذوق دارم برای اغاز پاییز که از الان لباس زخیم ها رو گذاشتم جلو دست و یواش یواش شلوارک ها و تاپ ها و پیرهن ها جای خودشونو به بافت ها و پلیور باحال ها و هودی ها میدن(بین خودمون باشه از کمد لباس داداشم یه سرقت جانانه کردم! به من چه لباساش به من بیشتر میاد بره برا خودش بخره^~^) از الان منتظر زرد ها و نارنجی هام که به قول جمشید رادیو چهرازی حال دلمو خوبه خوب کنه!

دیروز از استوری دوستم فهمیدم بالاخره مامان شده! به اون یکی دوستم گفتم که این قضیه ترسناکه و اون جوابی داد که قانع کننده نبود،به نظرم همچنان وهم اوره! وقتی به این فکر میکنم که یه روزی میرسه که من هم در جایگاه مادر بودن قرار میگیرم حتی موهای سرم هم سیخ میشن! نه اینکه بدم بیاد از بچه ها ها! نه اتفاقا وقتی این دختر بچه های دو ساله که تازه تازه راه رفتنو یاد گرفتن با موهای موشی بسته شده رو میبینم چشام به شکل دو تا قلب در میاد ولی اون قسمت بارداریش بسی ترسناک فرمه!-_- حالا یه روز به اون درجه ی عرفان میرسم و ازش نمیترسم ولی مرمر اینده که بعده ها این نوشته رو خواهی خوند یادت باشه که تو گذشته بسی میترسیدی!ترسات یادت نره دخترم#_#

جدیدا یاد گرفتم چطوری قوی باشم و کم نیارم،بیتفاوتی رو دارم یاد میگیرم فقط هنوز نمیدونم یه نفر که جای اضافه تو زندگیم گرفته رو چطوری بندازم بیرون!یعنی میدونمااا خوبم میدونم از انواع سناریو های مختلف برای بیرون کردنش از زندگیم هم طراحی کردم!(از ساده ترینش یا حتی تهدید به قتل!همین قدر جدی همینقدر خطرناک فرم!@_@) ولی مسئله اینه که دلم نمیاد، هی با خودم مرور میکنم بد بودناشو دو رو بودن هاشو و میگم منم مثل خودش باشم ولی در اخر باز به این نتیجه میرسم در توانم نیست بد بودن-_- با جمله ی اگه حق با اون باشه اگه دلش بشکنه میزنم کل نقشه های شب قبل از خواب رو نابود میکنم!شیم ان می!

تو رو نمیدونم ولی من با بعضی ادما بعضی حرفا و درد و دل ها رو میگم با بعضی از ادما بعضی حرفا و درد و دلا رو نمیگم!پیش بعضی از دوستام یه ادم پر چونه ی خیلی خوف و باحالم که همیشه حرف برای گفتن داره و شنوده ی خوبیه و در بیشتر مواقع یه اغوش بزرگه که با خیال راحت توش زار بزنی!برای بعضی از دوستا فقط یه دوستم همین! یعنی اگه یکی از دسته ی اول بگع چه خبر از ناسا هم شده براش خبر جور میکنم و بالطبع اونم همین طور و اگه طرفم از دسته ی دوم باشه فقط میگم سلامتی! باز تاکید کنه چیکارا میکنی میگم هیچی! حالا سر همین قضیه دچار این احساس شدم که این حرکت آدم دو روییم؟؟ دلم نمیخواد دو رو باشم!واز طرفی چند شخصیتی شدم!  کلا کلافه ام از دست خودم فکر میکردم با بیست ساله شدن به ثبات میرسم ولی الان در استانه ی بیست و یکیمو هنوز یکم خود درگیری وجود داره!شاید باید برم پیش روان شناس؟

چقدر حرف زدم!

شب بخیر:-*

نفس عمیق،به عوضی ترین ورژن خودم سلام میکنم

کوچ تا چند؟مگر میشود از خویش گریخت؟

همراه با لینکین پارک^_^

ها ,رو ,ی ,یه ,ولی ,بعضی ,ها و ,بعضی از ,حرفا و ,درد و ,@ @

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دل شکســــــــــــــــــــــــــته